این که فلسفه یعنی تعقل و تعقل هم یعنی فلسفه یک پیش دستی رندانه از سوی فلاسفه است.

مشرق--مقصود ما از فلسفه آن مطالب و مبانی ای است که  از یونان وارد جهان اسلام  شده و توسط  افرادی چون کندی، فارابی، ابن سینا و سهروردی و ملاصدرا و ... به غلط صبغه و نام فلسفه اسلامی به خود گرفته است.
 به اعتقاد ما این فلسفه، عقلانی نبوده بلکه شبه عقل است و مجموعه ای  از آراء و اندیشه هایی خاص است که با بیانی به ظاهر استدلالی و نه  الزاما عقلی و برهانی  مطرح شده است. تمام بحث ما غیر عقلانی  و غیر برهانی بودن و به تبع آن غیر وحیانی بودن مبانی و نتایج این فلسفه است. مخالفت با عقل و عقلانیت به معنای حقیقی و نه بدلی آن به مفهوم خروج از مدار انسانیت و  ورود به وادی سفاهت و جنون و انکار حجت درونی الهی است.
بدون شک مبحث توحید، امری عقلانی بوده واحدی نمی تواند بر خلاف براهین بین و قطعی عقلی در این باب سخن بگوید و این امر به گونه ای بسیار صریح در کلام عقلانی شیعه با استناد به آموزه های عقلانی اهل بیت علیهم السلام صورت گرفته است اما آنچه که در فلسفه رخ داده و از وحدت وجود و جبر و عینیت خالق و مخلوق و نفی علت و معلول و نفی واجب و ممکن و قدم عالم و ... سر در آورده است، عین توهم و خیال پردازی های غیر عقلانی است که به مرور در این کوتاه نگاری ها در باره آن توضیح خواهیم داد.
مقصود ما از عرفان نیز عرفان مصطلح با محوریت ابن عربی و  مولوی و بایزید و حلاج و جنید و ... و یا همان تصوف و صوفی گری است و نه عرفان به معنای واقعی کلمه که جز در معارف قران و اهل بیت علیهم السلام یافت نشده و هرگز بر خلاف عقل و برهان نیز نیست.
عرفان مصطلح در مبنایی ترین مساله فلسفه که همان وحدت وجود است با فلسفه مشترک بوده و هر دو از آبشخور  یونان اشراب شده اند. عرفان نیز چون فلسفه مملو از انگاره های غلطی چون  همه چیز خدایی و جبر و نفی عقل و  نفی شریعت و پلورالیزم است.
آن چه حکمت متعالیه ملاصدرا نام گرفته است ملتقا و جامع بین فلسفه و عرفان فوق الوصف است که در باره آن فراوان سخن خواهیم گفت.

*مهدی نصیری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 63
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • ۱۴:۰۲ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۶
    0 0
    سخن در فهم بخردان است نه تعجیل سخن در رد آن است
  • احمد ۱۴:۳۹ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۶
    0 0
    چقدر عرفان و فلسفه خوندی ؟ ممنون میشم اگه فقط بتونی فلسفه رو تعریف کنی ؟ علمای مشرقی نظرات فلاسفه رو هم قرار بدید و یادتون نره که آقا چقدر به پرداختن فلسفه در حوزه های علمیه توجه دارن .
  • رضا ۱۴:۵۷ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۶
    0 0
    باز هم فرار از بحث و پاسخ و مغلطه! تا کی می خواهید به این شیوه ادامه دهید؟
  • رضا ۱۵:۰۲ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۶
    0 0
    بنازم به این منظق قوی فلسفه دوستان!
  • وحيد ۱۵:۳۲ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۶
    0 0
    تحجر كه شاخ و دم نداره، كاش اين آقا به نام اهل بيت اين حرف ها رو نمي زد، رياضي و فيزيك و شيمي و.... همه يوناني و غربي و ...هستند، اصلاشما چرا مي خواي به نام اهل بيت همه دستاوردهاي بشر رو نفي كني؟ شما حرفاي خودتو بزن، هرچي هم كه خواستي نفي كن اما نه به نام اهل بيت ، چون به نظرم وجود اين حرفا باعث رشد و پويايي عرفان شيعي اسلامي و معرفي اون به جوان ها ميشه، فقط كاش از اهل بيت مايه نذاريم در ضمن دوستان نامه امام به گورباچف رو بخونن تا ببينن امثال اين آقا چه اجحافي به امام كردن
  • خطاب به وحيد ۱۷:۵۶ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۶
    0 0
    جناب وحيد كه احتملاً متن را نخوانده و نسنجيده پاسخ داديد . سلام عليكم لطفاً بيشتر تأمل و انديشه كنيد بعد پاسخ و نظر دهيد البته براي انديشيدن و تأمل حضرت عالي پيشنهاد مي كنم به سايت ابن عربي http://www.ebnearabi.com/?p=1361 و قسمت استفتاهات و نظرات برخي از مراجع يك سري بزنيد . جناب وحيد عزيز اگر چنانچه نظر حضرت عالي عوض و يا تغييري كرد حتماً دوباره نظر بفرماييد . در پرتو عنايات حضرت حق و صاحب الزمان موفق باشيد. يا علي (ع)
  • هادی ۱۸:۳۱ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۶
    0 0
    با سلام به مشرق توصیه میکنم اکیدا. یک طرفه به قاضی نرود و در مسائل تخصصی به نقل قول نپردازد و افکار اخباریگری را در جامعه ترویج ندهد. تعقل و عقلانیت چیزی فراتر از دین است که دین هم بسیار به آن تاکید دارد.و حتی توحید و نبوت دو اصلی هستند که فقط باید با عقل به آن رسید.در ضمن سراسر اصول فقهی که این آقایان از آن دم میزنند پر از منطق و فلسفه است که این مربوط به حوزه عقل هستند و نه نقل و تعقل و عقلانیت هیچ ربطی به غرب و شرق ندارد.در ضمن شبهات مربوط به اصل وجود خدا را با چه چیز میخواهند جواب دهند با قرآن و روایات؟کسی که اصل وجود خدا را قبول ندارد چگونه میخواهند به آیات و روایات استدلال کنند؟جزء فلسفه چه علمی پاسخگوی بحث وجود خدا،نبوت،عدل و مخصوصا حسن و قبح عقلی است که شما در اصول فقه اینقدر بر روی آن تاکید میکنید.
  • ۱۹:۲۳ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۶
    0 0
    آقا وحید با ریاضی و فیزیک به تفسیر دین خدا نمی پردازیم افراد را به حق بشناس نه حق را به افراد
  • ۲۱:۵۱ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۶
    0 0
    همین که فلسفه رو یونانی میدونی جواب خودتو دادی! با فلسفه یونانی تبیین معارف حق را کردن چیزی جز تخریف دین خدا نیست
  • ۲۲:۲۴ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۶
    0 0
    پس با حکم شما کلیه فقهایی که فارغ از فلسفه در دین خدا تفقه کرده اند درک درستی از دین و فقه نداشته اند! مشکل شما این است که فلسفه را برابر عقلانیت پنداشته اید
  • ۲۲:۲۷ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۶
    0 0
    رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود: بدا الاسلام غریبا و سیکون غریبا فطوبی للغرباء سعی کن اقا وحید مشمول این حدیث نگردی
  • جعفري ۲۲:۲۸ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۶
    0 0
    بهتر است نصيري مدتي درس بخوانه تا الفباي فلسفه وعرفان را بفهد بعد چيز بنويسد .
  • ۲۲:۴۵ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۶
    0 0
    کاملا موافقم... مشرق فقط تریبون تفکیکی ها و امثال نصیری ها شده...
  • ۲۲:۴۸ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۶
    0 0
    بدبختی ما این شده که همه چیزو ربط میدن به استفتائات مراجع.... تاکسی خودش عرفان و فلسفه رو نخونده باشه صلاحیت نظردادن در این مورد رو نداره می خواد مرجع باشه یا نباشه.... ضمنا خیلی از اونایی که این مطالب رو تدریس می کنن و حتی حاشیه و تعلیق به این مباحث زدن مجتهد بودن
  • ۲۲:۵۱ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۶
    0 0
    اتفاقا مغلطه کار نصیری هاست... من مناظره رو دیدم... این آقا فقط گیر داده که یه جمله ای از یکی تو یه جایی گیر بیاره و فقط به ظاهر اون جمله خط بطلانی بکشه به کل فلسفه... این جزئی نگری در ذات همه مخالفان فلسفه هست از پوزیتیویست های امثال بازرگان گرفته تا اخباری مسلک های امثال نصیری... یه توصیه می کنم که نظرات غرب شناسی آقای نصیری رو هم رو سایت بذارید تا مرغ پخته رو هم به خنده در بیاره...
  • ۰۰:۵۱ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۷
    0 0
    و بهتر است جعفری مدتی ادب بخوانه تا الفبای ادب و احترام را بفهمد بعد کامنت بذاره
  • ۰۰:۵۹ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۷
    0 0
    قال الصادق(علیه السلام): ایاک ان تنصب رجلاْ دون الحجه فتصدقه فی کل ما قال! بپرهیز از آنکه شخصی را (غیر از حجت) به عنوان سرلوحه خود قرار دهی و سخن او را در تمام موارد تایید کنی!
  • ۰۱:۰۴ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۷
    0 0
    من دخل فى هذا الدين بالرجال اخرجه منه الرجال كما ادخلوه فيه و من دخل فيه بالكتاب و السنة زالت الجبال قبل ان يزول. بحار / 2 / 105 هرکس این دین را بواسطه اشخاص بپذیرد بواسطه اشخاص از دین خارج می شود و هرکس دین را بواسطه کتاب و سنت بپذیرد کوه ها از بین می رود ولی اعتقاد این شخص پابرجاست!!!
  • ۰۱:۰۵ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۷
    0 0
    مولی محمد طاهر قمی: شکی در کفر محیی الدین نیست. انه اکفر الکافرین باعتقاد اهل الدین. (تحفة الاخیار ص۱۰۱) فلا شبهة فی کفره و انه لا دین له. (تحفة االاخیار ص۱۶۶) مولی محسن فیض کاشانی: کلمات محیی الدین کودکان را هم به خنده می اندازد. هو - ای ابن العربی ـ من ائمة الصوفیتهم و من روساء اهل معرفتهم یقول فی فتوحاته: ‌‌انی لم اسال الله ان یعرفنی امام زمانی و لو کنت سالته لعرفنی... وفی کلامه من مخالفات الشرع الفاضحة و مناقضات العقل الواضحة ما یضحک منه الصبیان و تستهزء به النسوان کما لایخفی علی من تتبع تصانیفه... و فی کتبه و تصانیفه من سوء ادبه مع ادبه مع الله فی الاقوال ما لا یرضی به مسلم بحال فی جملة کلمات مزخرفة مخبطة تشوش القلوب و تدهش العقول وتحیر الاذهان. (بشارات الشیعة ص ۱۵۰) مقدس اردبیلی: محیی الدین از حد کفر و الحاد گذشته است. تجاوز بعض متاخری الاتحادیة کمحیی الدین الاعرابی و الشیخ عزیز النسفی و عبدالرزاق الکاشی عن الحد فی الکفر و الالحاد و قالوا بوحدة الوجود و ان کل موجود هو الله. تعالی الله عما یقولون الملحدون علواْْ کبیرا.ْ (حدیقة الشیعة ص۵۶۶) محقق خوانساری: محیی الدین در حقیقت ماحی الدین (=محو کننده دین) است. من العرفاء بالباطل و المین و المتصوفة الذین خسروا فی الدارین٬... محیی الدین العربی الاشبیلی الاندلسی الذی هو فی الحقیقة ماحی الدین و مجانب طریقة الملیین و مدعی الافضلیة علی خاتم النبیین و ختم الولایة به من بین المهدیین و ان الفضیلة للاولیا علی النبیا و انه اخذ المعارف و الاحکام من الله بمثل الایحاء. (روضات الجنات ج۸ ص۶۰) آیت الله سید علی بهبهانی(ره): ارزش ندارد انسان عمرش را به مزخرفات ابن عربی بگذراند. نگاه کنید به کلمات محیی الدین بن عربی که از بزرگان این طایفه است و ببینید که چگونه مزخرفاتی از او سر زده است و آیات را به میل خود تاویل می کند. از جمله می گوید: فرعون در بحر وحدت غرق شد و نه در رود نیل و ناجی بود. بنابراین لازم می آید که حضرت کلیم (ع) اشتباه کرده باشد در دعوت فرعون٬ از این گونه مزخرفات بسیار دارد و هرکه بخواهد اطلاع بر مزخرفات او پیدا کند٬ رجوع به مولفات (تالیفات) او کند٬ زیرا وقت انسان شریف تر از این است که به تفصیل مزخرفات او بیردازد. (شرح حال، آثار و افکار آیت الله بهبهانی٬ ص۱۶۳ و ۱۳۶۴) آیت الله سید عز الدین حسینی زنجانی: ابن عربی ضلالتش از عمیق ترین ضلالت هاست. خلاصه این فخر رازی و آن محیی الدین عربی، آن هم غزالی و همچنین مولوی و امثال او به قدری گمراهند که ضلالتشان از عمیق ترین ضلالت هاست. (تفسیر سوره مبارکه حمد ص۱۳۹) علامه خویی: محیی الدین و قیصری غرضی جز هدم اساس اسلام و ایمان ندارند. لعمری انهما و من حذا حذوهما حزب الشیطان و اولیا عبدة الطلاغوت و الاوثان و لم یکن غرضهما الا تکذیب النبیا و الرسل و ماجاووا به من البیناتو البرهان و هدم اساس الاسلام والیمان وابطال جمیع الشرایع و الادیان و ترویج عبادت الاصنام و جعل کلمةالکفر العلیا و خفض کلمة الرحمن. (منهاج البراعة ج ۱۳ ص۱۷۶)
  • ۰۱:۰۷ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۷
    0 0
    سید جلال الدین آشتیانی: محیی الدین دشمن ترین دشمنان شیعه است!!! شیخ اعظم[یعنی محیی الدین]... خصم الد[=دشمن ترین دشمنان] شیعه امامیه است. شیخ اعظم به طور کلی با شیعه خصوصاً فرقه امامیه سر سازش ندارد. او گویا مطلقاً آثار ائمه شیعه را ندیده است... یکی از احتمالات آن است که دشمنان امیرالمومنین علی بن ابی طالب(علیه السلام)... آنچه که شیخ اعظم بدون تحقیق از امور مسلمه دانسته است، جعل کرده اند. در زمان شیخ اعلی الله قدره بسیاری از افاضل شیعه در سوریه و خصوصاً در حلب توطن داشتند، از علمای بزرگ شیعه و متکلمان این فرقه در نواحی نزدیک به سر می بردند و شایسته بود شیخ بزرگوار به آنها مراجعه می کرد. نسبت دادن کلامی به آن سستی[منظور کلمات وی در طعن به شیعیان است.] به شیعه به نحو اطلاق حاکی از ساده لوحی و زودباوری است. (شرح فصوص الحکم قیصری با مقدمه سید جلال آشتیانی، مقدمه ص45 تا 47).
  • ۰۱:۱۱ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۷
    0 0
    این جنایت بر دین اسلام و شهرت و نشر دادن کتاب های فلاسفه در بین مسلمین از بدعت های خلفای جور بوده که با ائمه معصومین(علیهم السلام) دشمن بوده اند. آنها به این منظور مطالب فلاسفه و کتب آنها را بین مسلمین رواج دادند که مردم را از ائمه معصومین(علیهم السلام) واز شریعت روشن اسلام منصرف و روگردان سازند. بحار الانوارج57، ص197، آخر باب معادن و جمادات.
  • طلبه ۰۲:۲۶ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۷
    0 0
    این آقای نصیری آن قدر بی سواد هستند که حتی یک طلبه پایه هفت حوزه که تنها بدایه را خوانده است هم می تواند پاسخش را بدهد!!! نمی دونم این آقای به اصطلاح دکتر، چطوری اصلا جرات کرده با خواندن تنها بدایه و نهایه و بخشی از اسفار مدعی شود که فلسفه را فهمیده؟!!! واقعا که الحمد لله الذی جعل عدونا حمقا! کسی که هنوز اصلا نمی داند وحدت وجود یعنی چه! می آید می گوید وحدت وجود یعنی حلول ممکن در واجب! یا از این قبیل حرف ها! یقین کنید دو روز دیگر ادعای ملاقات با امام زمان هم می کند! امام خمینی در این مورد به پسرشان هشدار داده بودند و این یعنی دام جدید دشمن.
  • vahid ۰۶:۳۵ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۷
    0 0
    آقای غرویان که بزرگ دوستان فلسفه پسند بود نتوانست جواب استاد نصیری را بدهد و فقط نام اشخاص را برده و تهمت نفهمی میزد! چه برسد به شما!
  • مجتبی ۰۷:۳۸ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۷
    0 0
    بر اساس مسلک فلسفه و عرفان، جز وجود خداوند، هیچ وجودی در کار نیست و خداوند متعال هیچ موجودی خلق نکرده، بلکه جهان هستى و وجود سایر اشیا همان وجود خداوند است که به صورت‎‎ها و شکل‎‎ها و تعین‎‎های گوناگون اعم از انسان و حیوان و جماد و جن و فرشته و بت و سنگ و چوب و ماه و خورشید و… در آمده است و حتی وجود شیطان هم غیر وجود خدا نیست. به بیان دیگر خدای فلسفه و عرفان، آن وجود نامتناهی و تو پُری است که جایی برای وجود غیر خود باقی نگذاشته است. اما بر اساس مسلک و مدرسه برهان و وحی، جهان هستى غیر وجود خداوند متعال است. همه اشیاء مخلوق و آفریده او هستند و او همه‎چیز را پس از نیستی حقیقی، خلق کرده است. مخلوقات نه پدید آمده از ذات خداوندند و نه مرتبه‎ها، جلوه‎ها، اجزا، تعین‎ها، اشکال و صورت‎‎های وجود او. اینک به نمونه‎‎هایی از کلمات فلسفه و عرفان در بیان آن‎چه توحید و معرفت الله می‎پندارند، بنگرید: واجب‎الوجود همه چیزهاست، هیچ‎چیز از او بیرون نیست. خداوند، وجود و هستی همه چیز‎هاست. منزه آن‎که اشیا را ظاهر کرد، و خود عین آن‎‎‎هاست. غیرتش غیر در جهان نگذاشت، لاجرم عین جمله اشیا شد. او به‎صورت و شکل خلق خود است، بلکه او عین هویت و ذات و حقیقت خلقش است. تحقیقا آن [ذات الهی] به‎صورت حمار [و در نسخه‎ای: جماد] و حیوان ظاهر است. معنای «علت بودن» و افاضه خداوند به این باز می‎‎گردد که خودِ او به‎صورت‎‎های مختلف و گوناگون درمی‎آید. حق و خدا همان چیزی است که دیده می‎‎شود و خلق، وهم و خیال است. عارف کسی است که حق را در هر چیزی ببیند؛ بلکه عارف، حق را عین هر چیزی می‎‎بیند. عارف کامل آن است که هر معبودی را نموداری بداند که حق در آن پرستیده می‎‎شود و به همین جهت است که همه ایشان آن را «اله» نامیده‎اند، گرچه نام آن یا سنگ است و یا درخت، و یا حیوان است و یا انسان، و یا ستاره است و یا فرشته.
  • مجتبی ۰۷:۴۷ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۷
    0 0
    فلاسفه می‌گویند ما بر اساس عقل حرکت می‌کنیم و عقلانیت محضیم که این یک سفسطه‌ی آشکار است، فلاسفه بر اساس فکر جلو می‌روند و نه عقل، (فکر با عقل تفاوت دارد) در عقل که اختلاف موجود نیست و عقلانیت محض را هم فقط معصوم دارا است، فلاسفه می‌خواهند عقلی بحثی کنند، نه اینکه عقلی بحث می‌کنند. آنها می‌گویند که ما علم منطق را داریم و چون منطق علمی است که مراعات قوانین آن ما را از خطا مصون می‌دارد پس ما معصوم از خطا هستیم؛ که این سخن باطلی است، چون مراعات این قوانین در اختیار فلاسفه نیست زیرا در طول فکر نادانسته هزاران خطا و اشتباه به وجود می‌آید که اختیاری نیست، بنابراین اعتباری برای نتایجی که به دست می‌آید وجود ندارد. جهل مرکب لغتی است که برای این موارد برساخته شده است یعنی جایی که شخص خطا می‌کند اما متوجه این خطا نمی‌شود. اما متکلمی که راه مکتب وحی را ادامه می‌دهد خود را خالی از هر گونه پیش فرض حساب می‌کند. او بهترین براهین و استدلال عقلی را به عنوان نمونه از امام صادق می‌گیرد که حتی کسانی را که نه وجود خدا را باور دارند و نه پیغمبر و دین و آیه و حدیث را، با بهترین براهین و ادله‌ی عقلی مجاب می‌سازد و به مسیر درست هدایت می‌کند؛ و البته معصوم است و نیازی هم به اثبات عصمتش نیست تا بحث "دور" پیش بیاید، چرا که پذیرفتن حرف معصوم متوقف بر این نیست که ما قبلا خود معصوم را پذیرفته باشیم، پذیرفتن قول معصوم و وجوب قول تصدیق بر او مترادف این است که او معجزه داشته باشد و معجزه‌اش هم متوقف بر این نیست که قبلا خدا اثبات شود، بلکه معجزه خود یک دلیل مستقل است. با ارائه معجزات انبیا و ائمه اثبات می‌کنند که هم خدا وجود دارد و هم خود حجت خدا هستند و هم معصوم‌اند. پس متکلمین مکتب وحی کاملا ادله برهانی و عقلی داشته و مهر تایید معصوم هم کار آنان را تکمیل کرده است در صورتی که معصوم بر فلسفه مهر تایید نگذاشته اس
  • سمندری ۰۸:۳۵ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۷
    0 0
    جناب نصیری چند نکته را خدمت شما عرض می کنم: اول: ظاهرا شما با لفظ فلسفه مشکل دارید و گرنه تمام حرف هایی که نوشته اید فلسفی است. اینکه فلسفه از یونان آغاز شده دلیل نمی شود که تمام بحث های عقلی را از سنخ بحث های افلاطون و ارسطو و... بدانید و همه را به یک چوب برانید. امروزه همه می دانند که مراد از فلسفه دانش های عقلانی و بهتر است بگوییم دانش های نظری است. حرف های شما مثل تف سربالا است! اگر بگویید فلسفه غیرعقلانی است نتیجه این است که حرف های خودتان غیرعقلانی است! دوم: دفاع از احادیث و روایات و تاکید بر اهمیت عقلانی آنها فی نفسه کاری ارزشمند است اما نباید تصور کنید این کار ارزشمند در برابر فلسفه قرار دارد و هر چه فلسفه را بیشتر بکوبید در واقع ارزش احادیث را بالاتر برده اید! شما ظاهرا کار اثباتی بلد نیستید و سعی می کنید با کار سلبی حرف خود را بزنید. سوم: نظریات شما یا به جمود فکری میرسد یا به ظاهربینی خشن که در هر دو صورت توهین آشکار است به سیره اهل بیت و نظر اصلی دین را که همانا فهم عقلانی آیات و احادیث است را کنار می زند. مابقی مطالب بعدا حضورتان ارسال می شود.
  • مرتضی ۱۲:۲۲ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۷
    0 0
    اجازه بدهید این بحثها ادامه پیدا کند تا عمق ادعای عقلانیت و محقق بودن و مودب بودن برخی فلسفه باوران روشن شود. این همه واهمه و هراس از طرح مطالب انتقادی در باره فلسفه و عرفان برای چیست؟ مشرق باید منتظر فشارهای فراوانی از سوی برخی باشد اما نباید کوتاه بیاید. مشرق باید چهره ها و شخصیتها مدافع فلسفه را وادار به حرف زدن و بحث کردن کند و نگذارد با مستمسک قرار دادن برخی حرفها مثل این که جای این بحثها در رسانه ها نیست، از پاسخ دادن و بحث کردن طفره روند.
  • ۱۲:۵۳ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۷
    0 0
    آقای طلبه ادب شرط اول انسانیت است الحمد لله الذی جعل عدونا حمقا! بعه همین راحتی فردی را به دلیل نپسندیدن افکارش و یا ضعف در پاسخ دادنش احمق خطاب کردن اوج بی ادبی است البته همین آقا که شما ایشان را این گونه خطاب کردید که اولا دکتر هم نیست و خودش طلبه است در برابر استاد بدایه و نهایه و اسفار کاری کرد که استادتان برای تایید صاحب اسفار به کنفرانس لندن و تجلیل انگلیسی ها از ملاصدرا متوسل شد. استادتان این گونه باشد شاگرد استادتان چگونه باشد
  • ۱۳:۱۲ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۷
    0 0
    این حرفها که جناب نصیری زدند همه اش بر اساس مبناهای فلسفی فکری خودشون بنا شده. بنابراین چطور فلسفه رو زیر سوال می بزن؟
  • وحيد ۱۳:۱۵ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۷
    0 0
    در مورد اين حديث "بدا الاسلام غریبا و سیکون غریبا فطوبی للغرباء" اگه ملاك رو تنها يي ميدونيد كه همواره عرفاي بزرگ ما تنها بوده اند و منكرين الا ما شاءالله زياد بودند،
  • وحيد ۱۳:۲۳ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۷
    0 0
    مي بايست بين كلام، فلسفه، منطق، عرفان، حكمت تفاوت قايل شد. بله فلسفه و منطق خاستگاه يوناني داره، كه حتي اونهم قابل بررسيه كه چقدر از همين فلسفه يوناني تحت تأثير پيامبران بني اسراييل بوده، گذشته از اين فلسفه هدف نيست بلكه طريق است، يعني يك راهي ميتونه باشه براي فهم معارف اهل بيت شايد هم به قول شما نباشه
  • وحيد ۱۳:۲۷ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۷
    0 0
    امام علي فرمود:حکمت را هر کجا که باشد فراگیر گاهی حکمت در سینه منافق است و بی تابی می کند تا بیرون آمده و در سینه مومن آرام گیرد و نیز فرمود حکمت گمشده مومن است آن را فراگیر هر چند از منافقان و گمراهان باشد نميودنم شما چطور از اين فرموده حضرت امير استفاده ميكنيد، ولي فكر ميكنم بزرگاني كه نام اونها در متن آمده به خوبي اين فرمايش رو عملي كرده اند
  • وحيد ۱۳:۴۲ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۷
    0 0
    بنده حكمت متعاليه و عرفان نظري رو يوناني نميدونم بلكه قويا برآمده از قرآن و احاديث اهل بيت ميدونم، شايد هم اشتباه كنم، ولي به هرحال اين مسايل رو براي خودم سازنده ميدونم، از وقتي هم از اين مطالب استفده ميكنم فهم خودم رو نسبت به اهل بيت و قرآن بيشتر ميبينم، شما هم به جاي كار سلبي كار ايجابي بكنيد، به جاي اين كه هي وقت بذاريد براي كشف تناقضات و رد و انكار اين طريق، بريد و براي من جوون شيعه راهي رو براي نزديك شدن به قرآن و اهل بيت ارايه كنيد تا به قول خودتون ما جوونا منحرف نشيم، شما راه خودتون رو بگيد
  • وحيد ۱۳:۵۲ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۷
    0 0
    شما به دنبال حقيقت هستيد يا محكوم و مترود و تكفير كردن ديگران؟اين روش اهل بيتي است كه ادعاي پيروي از اونها رو داريد؟ خوبه كه نيت شما از طرح اين مباحث مشخص شد، اولين نشانه اش هم همين تأكيد شما بر فلسفه دوستان است. مثلا چرا نمي گيد عرفان دوستان؟ فكر نميكنم مخالفين شما فلسفه دوست باشند، بلكه بخشي از فلسفه اونهم فلسفه صدارايي و حكمت متعاليه، حكمت اشراق ، عرفان نظري و....است كه مورد توجه و علاقه دوستان است
  • وحيد ۱۴:۰۳ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۷
    0 0
    دقيقا من هم اولين چيزي كه در اين مورد به ذهنم رسيد بحث ورود دشمن بود، نمي خوام كسي رو متهم كنم اما به وجود آمدن چنين مباحث فكري در جامعه نميتونه با نيت درستي بوده باشه، البته عدو شود سبب خير انشاءالله اما نميشه باور كرد كساني كه بدون مطالعات عميق در اين باب يك سره به اين معارف عميق هجمه وارد ميكنه ،با يك نيت صادقانه باشه اگه اينها به دنبال حقيقت بودند و نيت خير و درد هدايت داشتند بايد ميرفتدن و راهي رو براي اقناع ذهن تشنه جوانها پيدا ميكردن نه اين كه اين همه انرژي بذارن براي رد راهي كه بزرگان ما براي ما به ميراث گذاشتند
  • وحيد ۱۴:۱۷ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۷
    0 0
    اينها يك زماني روح الله كبير رو به ستوه درآوردند، سؤال اينجاست،دوستان عزيز، با فرض قبول ادعاهاي شما در مورد انحرافي بودن فلسفه و عرفان ما به كجا خواهيم رفت؟ يعني بعد از پذيرش ادعاهاي شما، آيا شما راه و روشي براي رسيدن به معارف اهل بيت، آن هم متناسب با بشر امروز داريد؟اگر داريد ارايه دهيد اينطوري خود به خود علوم ضاله و گمراه كننده از ميان جامعه رخت بر ميبندد و ديگر احتياجي به صرف اين همه انرژي براي انكار اين علوم ضاله نداريد
  • محمد مهدی ۱۴:۴۸ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۷
    0 0
    ی مناسبت نیست اشاره ای به جو حاکم ضد فلسفه و عرفان آن زمان از زبان فرزند امام حاج احمد آقا بشود . وی در این باره می گوید: مقدس م آبهای متحجر حتی در زمینه دروس عرفان و فلسفه، تحمل بینش امام را نداشتند، آنها شرایط را جوری مهیا ساختند که وقتی می خواستند کتاب منظومه را از جایی بلند کنند، از انبر استفاده می کردند و لمس کردن آن را نجس می دانستند یا به فرض اگر کسی فلسفه می خواند او را بی دین می دانستند . خود حضرت امام خمینی درباره جو مسموم آن روز، با اشاره به خون دلهایی که در آن سالها از متحجرین خورده، با سوز و گداز چنین نقل کرده است: "یادگرفتن زبان خارجی، کفر و فلسفه و عرفان گناه و شرک به شمار می رفت . در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم مرحوم مصطفی از کوزه ای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه می گفتم . تردیدی ندارم اگر این روند ادامه می یافت، وضع روحانیت و حوزه ها وضع کلیساهای قرون وسطی می شد . " این نکته قابل ذکر است که عرفان تا جایی که توجه به نکات مثبت و سازنده داشته و همردیف سایر امور ارزشی مانند علم و تفکر و جهاد و ... قرار دارد، مورد تایید و تاکید امام خمینی می باشد . اما اگر عده ای خود را از شریعت جدا نموده و مشغول آداب اختراعی مخالف اسلام ساخته از تزکیه و تهذیب غافل گشته اند آنها را حجاب و مانع از تعالی انسان دانسته . در نگاهی کوتاه به سیر تکوین و بسط مکتب عرفان شیخ اکبر محیی الدین نام امام خمینی به عنوان یکی از شارحان و مروجان این مکتب به نظر می آید . و آنگاه با تاملی افزون، در اوج دوباره ای که مدرس عرفانی ابن عربی در یک قرن اخیر داشته، جایگاه امام خمینی به عنوان یکی از بزرگترین مدرسان عرفان و شارحان اندیشه ابن عربی در این سلسله مورد توجه قرار می گیرد . لازم به ذکر است که به طور کلی اصل مباحث ابن عربی برای امام قابل قبول بوده، ولی در بعضی جاها با او اختلاف نظر دارند . تعلیقه ای هم بر فصوص نگاشته اند . استاد آشتیانی می نویسد: تعلیقات آن بزرگوار پر بها و دلرباست و حاکی از ذوق سرشار ایشان است . آن جناب دارای قلمی روان و جذاب است و در ذوقیات قریحه ای کم نظیر دارند . ایشان برخی مطالب شارح قیصری را نقد کرده اند و در برخی مباحث پاره ای از مطالب شیخ اکبر، ابن عربی را نیز امام خمینی در آثار عرفانی خود مانند شرح دعای سحر، مصباح الهدایة الی الخلافة والولایة، تعلیقة علی الفوائد الرضویه، سر الصلوة، آداب الصلاة و چهل حدیث، در موارد متعدد از محیی الدین به عظمت یاد کرده است . و تحت عناوین با شکوهی مانند: شیخ کبیر، شیخ عارف، شیخ محقق، بزرگمرد، از او نام برده و به عنوان یکی از "بزرگان مشایخ ارباب عرفان" او را ستوده است و به نقل برخی از آرا و نظرات وی در آثار عرفانی خود پرداخته و در عین حال در مواردی هم که با نظر او موافق نبوده به نقد عالمانه نشسته است . به ویژه در کتاب تعلیقات علی شرح فصوص الحکم . اکنون مناسب است برای آگاهی از دیدگاه حضرت امام درباره ابن عربی به عنوان نمونه به چند مورد اشاره شود: یکی از مواردی که امام خمینی از کتاب فصوص الحکم محیی الدین یاد نموده در نامه ای است که خطاب به خانم طباطبایی مرقوم شده و در ابتدای آن آمده است: "یاد روزی که در ایام جوانی کتاب فصوص الحکم و دیگر کتب عرفانی را که بزرگان مشایخ ارباب عرفان به یادگار گذاشته اند در خدمت بعضی از مشایخ اهل عرفان رضوان الله تعالی علیه استفاده نمودم ... باید بگویم که کتب مذکور با همه قدر و منزلتی که دارند و کمکهای بسیار ارزنده ای به معرفت قرآن - سرچشمه فیاض معرفة الله و کتب ادعیه ائمه معصومین، صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین، که آنها را حقا قرآن صاعد باید خواند و احادیث آن بزرگواران - می کنند، حلاوت و لطافت و جامعیت اسرار کتاب الهی را ندارند . فی المثل سوره مبارکه حمد مشتمل بر جمیع اسرار معارف الهیه است که تحمل آن از عهده این نویسنده دست و پا بسته خارج است، همین قدر بدان ای دختر عزیزم که در بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدالله رب العالمین معارف و اسرار غیر قابل تحمل برای ماست . و اگر عارف صاحب سری در الحمدالله باقدم صاحب ولایت غور کند، می یابد که در عالم هستی غیر از الله چیزی و کسی نیست که اگر بود، حمد مختص به ذات الوهی نبود (تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل) پس باید قلمها بشکنند اگر گمان شود ورای او هستند . تو نیز ای عزیز کتب عرفا و اولیا را بخوان به قصد فهمیدن یا ذوق کردن همین کلمه شریفه جامعه" .
  • مهدی ۱۴:۵۳ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۷
    0 0
    جناب استاد علامه طباطبایی رضوان الله علیه می فرمود که شیخ اکبر محیی الدین عربی، حقایق و معارف را در فصوص الحکم مشت مشت آورده است و در فتوحات مکیه دامن دامن .(آیت ا... حسن زاده آملی)
  • محمد ۱۴:۵۵ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۷
    0 0
    دیدگاه آیت الله سید علی قاضی (استاد علامه طباطبائی) و برخی دیگر از علما در مورد ابن عربی: 1. آیت الله حسن زاده آملی: تنی چند از اساتید بزرگوار ما که در نجف اشرف از شاگردان نامدار سید علی قاضی طباطبایی بودند...از وی حکایت می کردند که آن جناب می فرماید: بعد از مقام عصمت و امامت در میان رعیت احدی در معارف عرفانی و حقایق نفسانی در حد محیی الدین عربی نیست و کسی به او نمی رسد و نیز می فرمود که: ملاصدرا هرچه دارد از محی الدین دارد و در کنار سفره او نشسته است. 2. آیت الله سید محمدحسین تهرانی به نقل از سید هاشم حداد: مرحوم آقا ( آقای قاضی) به محی الدین عربی و کتاب فتوحات مکیه وی بسیار توجه داشته و می فرموده اند: محی الدین از کاملین است. 3. « آقای سید علی قاضی طباطبایی٬ از میان عرفا و واصلان کوی حقیقت٬ محیی الدین بن عربی را بسیار می ستودند و او را در معرفت نفس و شهود باطنی فردی بی نظیر می دانستند» در اینجا نظر برخی از علما که در این مقام هم مشرب آیت الله سید علی قاضی بوده اند را ذکر می کنیم: 1.علامه طباطبایی: « در اسلام هیچ کس نتوانسته است یک سطر مانند محیی الدین بیاورد» 2. آیت الله حسن زاده آملی: «فصوص و فتوحات را باید از کرامات خاص به او دانست ذلک فضل الله یوتیه من یشاء» 3. آیت الله جوادی آملی : «محیی الدین در بین معاریف اهل عرفان بی همتا و در عمودین زمان خویش( گذشته تا کنون) بی نظیر می باشد... بسیاری از مبانی حکمت متعالیه وامدار عرفانی است که ابن عربی پایه گذار نامدار آن می باشد» 4. همچنین، احترام و بزرگداشتی که صدر المتالهین نسبت به ابن عربی داشته نیاز به بیان ندارد و می دانیم که وی در حکمت متعالیه در بسیاری از مطالب وامدار ابن عربی بوده است: « خضوع زائدالوصف وی (صدر المتالهین) نسبت به محی الدین، به طوری که در برابر هیچ حکیم و عارفی چنین تخضّعی ندارد، گواه بر مطلب است؛ چنان که بسیاری از مبانی حکمت متعالیه وامدار عرفانی است که ابن عربی پایه‌گذار نامدار آن است». 5. در پایان قسمتی از متن نامه امام خمینی (ره) به گورباچف را که در آن علما و دانشمندان را دعوت به مطالعه آثار بزرگان اسلام از جمله ابن عربی کرده است نقل می کنیم: «از اساتيد بزرگ بخواهيد تا به حكمت متعاليه صدرالمتألهين ـ رضوان‌الله تعالي عليه و حشره‌الله مع‌النبيين و‌الصالحين ـ مراجعه نمايند، تا معلوم گردد كه: حقيقت علم همانا وجودي است مجرد از ماده؛ و هرگونه انديشه از ماده منزه است و به احكام ماده محكوم نخواهد شد. ديگر شما را خسته نمي‌كنم و از كتب عرفا و بخصوص محي‌الدين ابن‌عربي‌ نام نمي‌برم؛ كه اگر خواستيد از مباحث اين بزرگمرد مطلع گرديد، تني چند از خبرگان تيزهوش خود را كه در اين‌گونه مسائل قوياً دست دارند، راهي قم گردانيد، تا پس از چند سالي با توكل به خدا از عمق لطيف باريكتر از موي منازل معرفت آگاه گردند، كه بدون اين سفر آگاهي از آن امكان ندارد» البته تمام اینها بدان معنا نیست که این بزرگواران نسبت به هیچ بخشی از کتب ابن عربی، هیچ گونه نقد و انتقادی ندارند، بلکه مانند دیگر موضوعات علمی و دینی، ممکن است برخی اندیشه های ابن عربی نیز مورد پذیرش افرادی قرار نگیرد که شخصیت کلی او را مورد قبول قرار داده اند.
  • ۱۸:۲۴ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۷
    0 0
    سید جلال الدین آشتیانی: محیی الدین دشمن ترین دشمنان شیعه است!!! شیخ اعظم[یعنی محیی الدین]... خصم الد[=دشمن ترین دشمنان] شیعه امامیه است. شیخ اعظم به طور کلی با شیعه خصوصاً فرقه امامیه سر سازش ندارد. او گویا مطلقاً آثار ائمه شیعه را ندیده است... یکی از احتمالات آن است که دشمنان امیرالمومنین علی بن ابی طالب(علیه السلام)... آنچه که شیخ اعظم بدون تحقیق از امور مسلمه دانسته است، جعل کرده اند. در زمان شیخ اعلی الله قدره بسیاری از افاضل شیعه در سوریه و خصوصاً در حلب توطن داشتند، از علمای بزرگ شیعه و متکلمان این فرقه در نواحی نزدیک به سر می بردند و شایسته بود شیخ بزرگوار به آنها مراجعه می کرد. نسبت دادن کلامی به آن سستی[منظور کلمات وی در طعن به شیعیان است.] به شیعه به نحو اطلاق حاکی از ساده لوحی و زودباوری است. (شرح فصوص الحکم قیصری با مقدمه سید جلال آشتیانی، مقدمه ص45 تا 47).
  • حامد ۱۸:۳۵ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۷
    0 0
    مولی محمد طاهر قمی: شکی در کفر محیی الدین نیست. انه اکفر الکافرین باعتقاد اهل الدین. (تحفة الاخیار ص۱۰۱) فلا شبهة فی کفره و انه لا دین له. (تحفة االاخیار ص۱۶۶) مولی محسن فیض کاشانی: کلمات محیی الدین کودکان را هم به خنده می اندازد. هو - ای ابن العربی ـ من ائمة الصوفیتهم و من روساء اهل معرفتهم یقول فی فتوحاته: ‌‌انی لم اسال الله ان یعرفنی امام زمانی و لو کنت سالته لعرفنی... وفی کلامه من مخالفات الشرع الفاضحة و مناقضات العقل الواضحة ما یضحک منه الصبیان و تستهزء به النسوان کما لایخفی علی من تتبع تصانیفه... و فی کتبه و تصانیفه من سوء ادبه مع ادبه مع الله فی الاقوال ما لا یرضی به مسلم بحال فی جملة کلمات مزخرفة مخبطة تشوش القلوب و تدهش العقول وتحیر الاذهان. (بشارات الشیعة ص ۱۵۰) مقدس اردبیلی: محیی الدین از حد کفر و الحاد گذشته است. تجاوز بعض متاخری الاتحادیة کمحیی الدین الاعرابی و الشیخ عزیز النسفی و عبدالرزاق الکاشی عن الحد فی الکفر و الالحاد و قالوا بوحدة الوجود و ان کل موجود هو الله. تعالی الله عما یقولون الملحدون علواْْ کبیرا.ْ (حدیقة الشیعة ص۵۶۶) محقق خوانساری: محیی الدین در حقیقت ماحی الدین (=محو کننده دین) است. من العرفاء بالباطل و المین و المتصوفة الذین خسروا فی الدارین٬... محیی الدین العربی الاشبیلی الاندلسی الذی هو فی الحقیقة ماحی الدین و مجانب طریقة الملیین و مدعی الافضلیة علی خاتم النبیین و ختم الولایة به من بین المهدیین و ان الفضیلة للاولیا علی النبیا و انه اخذ المعارف و الاحکام من الله بمثل الایحاء. (روضات الجنات ج۸ ص۶۰) آیت الله سید علی بهبهانی(ره): ارزش ندارد انسان عمرش را به مزخرفات ابن عربی بگذراند. نگاه کنید به کلمات محیی الدین بن عربی که از بزرگان این طایفه است و ببینید که چگونه مزخرفاتی از او سر زده است و آیات را به میل خود تاویل می کند. از جمله می گوید: فرعون در بحر وحدت غرق شد و نه در رود نیل و ناجی بود. بنابراین لازم می آید که حضرت کلیم (ع) اشتباه کرده باشد در دعوت فرعون٬ از این گونه مزخرفات بسیار دارد و هرکه بخواهد اطلاع بر مزخرفات او پیدا کند٬ رجوع به مولفات (تالیفات) او کند٬ زیرا وقت انسان شریف تر از این است که به تفصیل مزخرفات او بیردازد. (شرح حال، آثار و افکار آیت الله بهبهانی٬ ص۱۶۳ و ۱۳۶۴) آیت الله سید عز الدین حسینی زنجانی: ابن عربی ضلالتش از عمیق ترین ضلالت هاست. خلاصه این فخر رازی و آن محیی الدین عربی، آن هم غزالی و همچنین مولوی و امثال او به قدری گمراهند که ضلالتشان از عمیق ترین ضلالت هاست. (تفسیر سوره مبارکه حمد ص۱۳۹) علامه خویی: محیی الدین و قیصری غرضی جز هدم اساس اسلام و ایمان ندارند. لعمری انهما و من حذا حذوهما حزب الشیطان و اولیا عبدة الطلاغوت و الاوثان و لم یکن غرضهما الا تکذیب النبیا و الرسل و ماجاووا به من البیناتو البرهان و هدم اساس الاسلام والیمان وابطال جمیع الشرایع و الادیان و ترویج عبادت الاصنام و جعل کلمةالکفر العلیا و خفض کلمة الرحمن. (منهاج البراعة ج ۱۳ ص۱۷۶)
  • ۱۸:۳۸ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۷
    0 0
    سید جلال الدین آشتیانی: محیی الدین دشمن ترین دشمنان شیعه است!!! شیخ اعظم[یعنی محیی الدین]... خصم الد[=دشمن ترین دشمنان] شیعه امامیه است. شیخ اعظم به طور کلی با شیعه خصوصاً فرقه امامیه سر سازش ندارد. او گویا مطلقاً آثار ائمه شیعه را ندیده است... یکی از احتمالات آن است که دشمنان امیرالمومنین علی بن ابی طالب(علیه السلام)... آنچه که شیخ اعظم بدون تحقیق از امور مسلمه دانسته است، جعل کرده اند. در زمان شیخ اعلی الله قدره بسیاری از افاضل شیعه در سوریه و خصوصاً در حلب توطن داشتند، از علمای بزرگ شیعه و متکلمان این فرقه در نواحی نزدیک به سر می بردند و شایسته بود شیخ بزرگوار به آنها مراجعه می کرد. نسبت دادن کلامی به آن سستی[منظور کلمات وی در طعن به شیعیان است.] به شیعه به نحو اطلاق حاکی از ساده لوحی و زودباوری است. (شرح فصوص الحکم قیصری با مقدمه سید جلال آشتیانی، مقدمه ص45 تا 47).
  • شمس ۱۹:۵۶ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۷
    0 0
    گرچه بدون تردید مباحث علمی ارتباطی به اشخاص ندارد. اما: انچه از سایت مشرق عجیب است که چرا این مقدار به آقای نصیری پر وبال می دهد.شماخوب می دانید جای این مسائل در مکان علمی است،نه در سایت عمومی.وانگهی اگر استدلالی بیان می شد خوب بود. جناب نصیری بیان فتوای خودش را بدون هیچ استدلالی می گوید.باز اگر فردی اهل مراتب شناخته شده علمی بود،قابل تصور منطقی بود تا دیدگاه عالمی مورد قبول اشنایان به این علوم،طرح شود وبلااشکال بود.اما این مقدار بال وپر دادن برای بیان مطالب ایشان - ودر اصل مطالب آقای شیخ حسن میلانی- جای سوال جدی از سایت مشرق است. برای روشن شدن موضوع تعجب: اگر فردی که نا اشنا به مبانی علمی فقهی باشد و نظر خود را بگوید که ولایت فقیه را قبول ندارم و....،این قدر بها به او می دادید؟ اگر فردی نااشنا به مبانی سیاست،بگوید نظر من این است که باید با اسرائیل رابطه داشته باشیم،باز مطالب اورا این چنین با بخش ویژه بال وپر می دادید؟ بدون تردید طرح مسائل علمی در مکان خود حتی با رد دیدگاه علمی حتی بزرگان مبارک وباعث رشد علم است.اما نه در فضای مخاطب عمومی وان هم بدون استدلال وارائه شکل مار وبدن هیچ استدلالی.... می دانید دیدگاه بزرگانی از جمله امام را درمورد این مسائل ایا باید این مقدار سهل انگارانه با مسئله برخورد کرد؟
  • رضا ۲۰:۳۹ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۷
    0 0
    قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین. چرا این قدر از بحث و گفتگو طفره می روید؟ آیا واقعا بنای فلسفه و عرفان تا این اندازه سست است؟ مگر باره در همین مشرق مقالات مفصل استدلالی چاپ نشد، پس چرا به میدان بحث و گفتگو نیامدید؟ معلوم است که اگر آسمان و ریسمان را به هم ببافید و صد جلد کتاب ارائه دهید نمی توانید حرفهایی غیر منطقی چون عینیت خالق و مخلوق، قدیم بودن عالم، جبر و پلورالیسم و ... را منطقی و قابل دفاع جلوه دهید مگر برای کسانی که عمرشان را در این مسیر ضایع کردند و اکنون نمی توانند به این خسارت اعتراف کنند.
  • رضا ۲۰:۴۴ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۷
    0 0
    و البته مخالفت بسیاری از علما و مراجع نجف از جمله مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی با مرحوم آقای قاضی به خاطر مشرب صوفیانه او و دفاعش ار ابن عربی بود. ابن عربی ای که شاید یاوه گو تر از او در میان اهل تالیف نتوان یافت. کسی که شیعه را در مکاشفاتش یه شکل خوک دیده است و عمر را معصوم می داند و الخ...
  • ۲۳:۳۱ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۷
    0 0
    معلومه یه کلمه هم منطق نخوندی...!!! توی تمام کتب منطقی به همه این سؤال ها جواب داده شده است. همچنین در فلسفه منظور عقل تجریدی است که باز همه فلاسفه نظریه عقلانیت خودشون رو و منظورشون از عقل رو بیان کرده اند.
  • در جواب حامد ۲۳:۳۵ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۷
    0 0
    می دونی فرق اینایی که نوشتی با اونایی که بالا اسمشون اومده چیه؟ فرقشون اینه که امثال استاد جوادی آملی، حسن زاده، علامه طباطبایی هم فلسفه می دونستند هم حدیث، هم تفسیر و هم فقه و همشون مجتهد بودند اگر میلی به مرجع شدن هم داشتند صد در صد مرجع هم می شدند. منتها اونایی که شما نوشتی اکثرا اخباری مسلک اند یعنی فلسفه نخوندن و فقط یه چند جمله ای شنیدن و یه چیزی گفتن بعضی هاشون هم خیلی سابقه خوبی ندارن که بگذریم...
  • ۲۳:۴۷ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۷
    0 0
    شما می دونی که خود سید جلال از بزرگان فلسفه معاصر و پیرو فلسفه ملاصدرا بوده اند. ضمنا من به این آدرس مراجعه کردم. این جمله رو پیدا نکردم. شما به پیشگفتار کتاب نقد النصوص فی شرح الفصوص مراجعه کن تا ببینی همین سید جلال الدین آشتیانی با چه الفاظی ابن عربی و شاردانش رو تأیید می کنن. مشکل ما با شما همینه که عین آدمای ژورنالیست فقط دنبال یه جمله می گردین که فلسفه و عرفان رو محکوم کنین. ضمنا در مورد ابن عربی در مورد حتی شیعه بودنش اختلاف هست!!! و گفته شده که اگر شیعه هم نبوده ولی متشیع بوده. باز ضمنا لازمه بدونی که تئوری ولایت مطلقه فقیه رو امام تا یه حد زیادی از مفهوم ولایتی که ابن عربی بسط داده بود و سید حیدر آملی بسط بیشترش داد گرفت
  • ۲۳:۵۰ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۷
    0 0
    ما که هرچی توهین بوده رو از طرف ضد فلسفه ها دیدیم. نگاه نکن مشرق که فکر کنم خودشونم تفکیکی ان هیچی منعکس نمی کنن. تو اینترنت الان این بحث پره. خیلی ها هم جواب دادن. البته این شبهات چیز جدیدی نیست و مخالفت با فلسفه عمرش به اندازه خود فلسفه است و تو کتب فلسفی خیلی از این شبهات پاسخ داده شده
  • ۲۳:۵۴ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۷
    0 0
    می دونی این حرفایی که می زنی شرک داره. آخه چرا تو چیزی که مسلط نیستی نظر میدی. اولا فلاسفه قائل به خلق هستند منتها این خلق رو چیزی جدا از وجود خالق نمی دونن. اگر حرف شما رو بپذیریم خدواند محدود می شود و أحد بودن آن زیر سؤال می رود
  • علیزاده ۱۰:۳۸ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۸
    0 0
    من کاری به درستی یا نادرستی رد فلسفه و عرفان ندارم ولی یه سوال: آقاى نصيرى گفتن كه عرفان با فلسفه در وحدت وجود مشتركه و آبشخور هر دو هم يونانه حالا يه نگاهى ميكردن به آراى يونانيا تا ببينن وحدت وجود از اونجا نيومده فقط يه نگاه به كتب تاريخ فلسفه يونان ميخواست نه بيشتر نكته دوم اينكه وحدت وجودى كه فلسفه اثبات ميكنه و وحدت وجودى كه ايشان به عرفان نسبت مى دهند دو امر متفاوت است و نه يكسان. در يكى تشكيك وجود مبناست در ديگرى بحث بود و نمود. به نظرم ضعف اساسى نظريه ى مخالف عرفان و فلسفه اين است كه تنها راه و روش سلبى در پيش گرفته است و خود ايجابى سخنى ندارد و تنها با نقل قول از فقهاى عظام قصد رد فلسفه و عرفان را دارد كل كتاب الهيات الهى و الهيات بشرى هم صرف اين كار شده است و جناب حكيمى هم به نقل قول اكتفا فرموده اند ولى بايد دانست در مبحث علمى و بحث علمى با آوردن حرف ديگرى و نسبت كفر دادن نميشود بحث را منحرف كرد چون نديديم حقيقت ره افسانه زديم
  • محمد ۱۲:۱۶ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۸
    0 0
    جناب علیزاده فقط کافیه به تاریخ فلسفه کاپلستون نگاه کنید و فلوطین رو بخونید. به نظر شما اتحاد خلسه آمیز با خدا که فلوطین ادعاش رو میکرد و توسط شاگردش فرفوریوس مطرح شد چی بود؟
  • محمد ۱۲:۲۲ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۸
    0 0
    جناب علیزاده فقط کافیه به تاریخ فلسفه کاپلستون نگاه کنید و فلوطین رو بخونید. به نظر شما اتحاد خلسه آمیز با خدا که فلوطین ادعاش رو میکرد و توسط شاگردش فرفوریوس مطرح شد چی بود؟
  • طاها ۱۳:۲۳ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۸
    0 0
    تمام مشکل مخالفین فلسفه و عرفان در فحص ایشان در ظاهر برخی روایات است که صوفیه و روشهایشان و نیز فلسفه را غلط انگاشته اند اما از آنجا که ائمه معصومین فرمودند ان حدیثنا صعب مستصعب لایحتملهالا...مومن قد امتحن الله روایاتی که صراحتا مفاهیم وحدت وجود از آنها فهمیده میشود به زعم این مخالفین قابل فهم و توجیه نیست و نهایتا با اشکال گرفتن به نوشتجات محی الدین که استناد آنها و یا تقیه او مشخص نیست- سعی در کوبیدن اصل عرفان دارند- جائی که در آن نتوان بیانات امیرالمومنین علی علیه السلام و امام رضا علیه السلام را درتوحید تفسیر کرد قطعا راه غلط است هو فی الاشیاء کلها علی غیر اممازجه و خلرج منها علی غیر المباینه - او درهمه اشیاء هست بدون ممزوج شدن وتعلق کیفیت و خارج از آنهاست بدون مباینت وجودی - این را نفهمیدند و نمیفهمند چون مفهوم مجرد را نفهمیدند و لذا هر زمان مشابه این کلام را از محی الدین شنیدند اورا تکفیرکردند احق خلق و اخلق حق و احق حق و الخلق خلق - درعین مباینت کیفیتی - وجود یکیست و خلا و حدود ندارد این را نفهمیدند و بسیاری از احادیث را انکار کردند- کاری با برخی افراد و شطحیات آنها نداریم که نعوذ بالله به تشبیه رسیدند و همه اشیاء را بعینه خدا میدانند چون آنها هم نفهمیدند کلام آخر فرمایش امام رضا علیه السلام به سوال درباره خدا در مجلس مامون است به عمران صابئی فرمودند "گفت: در باره خداى حكيم مى‏پرسم كه او در چه چيزى مى‏باشد؟ و آيا چيزى او را احاطه نموده است؟ و آيا از چيزى به چيزى ديگر تغيير مكان مى‏دهد؟ يا نيازى به چيزى دارد؟ فرمود: اين از پيچيده‏ترين نكاتى است كه مورد پرسش همه مردم مى‏باشد، و افرادى كه دچار كاستى در عقل و علم و فهم هستند آن را نمى‏فهمند، و در مقابل، عقلاى منصف از درك آن عاجز نيستند، پس خوب در جواب من دقّت كن و آن را بفهم اى عمران." خوب افراد دارای کاستی عقل این مطالب رانمیفهمند و عقلای منصفی که آنرافهمیده اند تکفیر می کنند- همین و بس
  • ۱۳:۴۶ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۹
    0 0
    شادبودن مسئولین ژورنالیست مشرق به 54 کامنت یا بیشتر از آن به چه بهایی باید به دست آید؟ دست به درجتان هم که خوب شده و ابایی از درج اشتباهات محرض خود در روند کرسی پردازی ندارید! و علیکم بالتأمل.
  • ۱۳:۵۳ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۹
    0 0
    در ضعیف بودن سیستم بخشی از مدیریت مشرق، همین بس که برای درج کامنتها می نویسد: « به دلیل حجم بالای نظرات کاربران سایت، نظر شما حداکثر تا 24 ساعت آینده بررسی می شود» چهارتا دیپلم و مدعی هم بدون پشتوانه، هوای چند استاد خورده اند و فکر کرده اند خبری است! نه آقاجان! سر و ته سایتتان با فارس و ...، در موضوع فلسفه و عرفان کف روی آبید. مهم این است که با خودآگاهی، زمان آگاهی و اجتهاد رسانه ای و ولایی به موضوع نگریسته باشید که عملتان حاکی از چیز دیگری است. ( حق درج و عدم درج همچنان محفوظ است. )
  • ابومهدی ۲۱:۳۵ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۹
    0 0
    یا من جعل لکل شی قدرا بند 85 جوشن کبیر سلام علیکم اولا:سوال شخصی بی دین وکسی که برای اولین با می آید شما وجود خدا را برای او ثابت کنید (فرضا خود بنده)شما به او می گویید نمی فهمید؟برو فلسفه بخوان؟! ثانیاعلمای بزرگی که خودشان اسفار را درس داده اند(مثل آیت الله وحیددام ظله)ویا حتی طلبه ای که نهایت حکمت (نهایة الحکمة) را خوانده واستاد هم دیده نمی تواند اصول فلسفه را بفهمد؟! ثالثا:اصلا به خواندن نیست خود اساتید هر مکتبی وبزرگانش تصریح به اصول می کنند ونیازی به درس خواندن نیست مثل وهابی ها واهل سنت می گویند خلیفه اول ابوبکره باید این اصل باطل شود ویا مسیحیت تثلیث و...وخود فلاسفه اصولی دارند که تصریح کرده اندمثل استاد مطهری تصریح دارد: حکمای الهی [فلاسفه] معتقدند که عالم قدیم است یعنی اصول و ارکان عالم ازلی است و از لحاظ زمان هر اندازه به عقب برگردیم به مبدأ و آغاز شروعی نمی‏رسیم، زمان ابتدا و انتهایی ندارد. مطهری، مرتضی، شرح منظومه، 1/256 ـ 257
  • مهدی ۱۷:۱۷ - ۱۳۹۰/۰۸/۳۰
    0 0
    سلام علیکم وحدت وجود در قران هست حتی در انسان هم هست ... شما الان یک انسان در ذهنت فرض کن آیا اون جز وجود شماست یا شما کثیر شدی؟ خلق خدا هم این گونه است در عالم یک وجود بیشتر نیست بقیه چیزها مثل همون انسانیه که تو ذهنت خلق کردی ... البته مثال یقینا کامل کامل نیست ... وحدت وجود یعنی همین ...
  • ۲۳:۵۸ - ۱۳۹۰/۰۸/۳۰
    0 0
    ماشاالله عجب تقریری!!!!!!!!!!!!!!!1 زدی رو دست استاد غرویان
  • ۱۰:۳۸ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۳
    0 0
    درج اشتباهات محرض یا محرز؟!!
  • محمد ۱۳:۳۸ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۸
    0 0
    با اولیای الهی نقش اولیاءالله در زندگی انسان­های حقیقت­جو قابل انکار نیست. زیرا این انسان­های متعالی، در مسیر کمال افراد حقیقت­طلب، نقش «علائم الطریق» را ایفا می­کنند. آن­ها بهترین دعوت کنندگان به پیام­های آسمانی «لا اله الا الله» و «فاستقیموا الیه» هستند و انگشت اشاره­ی هر کدام، به سوی خداوند است. اگر مسیر کمال را به کوه بلندی تشبیه کنیم، اولیاء­الله بلد راه کوهنوردان برای رساندن آن­ها به قله­ی این کوه هستند. هر کوهنوردی که قصد فتح قله را دارد، باید به بلد راه متوسل ­شود و با هدایت او مسیر را طی کند. بلد راه هیچ­گونه منیتی ندارد و کسی را به سوی خود دعوت نمی­کند. او رهروان را به سوی قله­ای فرا می­خواند که قبلا آن را فتح کرده است. نگاه کوهنوردانی که به او متوسل می­شوند نیز، به سوی قله است؛ اما در عین حال، قدرشناس او هستند و کمک او را نادیده نمی­گیرند. همه­ی اولیاءالله با رمز گشایی از پیام­های آسمانی و با عملکرد خود، همواره برای این هدایت اعلام آمادگی کرده اند. آن­ها توجه مردم را تنها به سوی خدا جلب می­کنند. کسانی که با توسل به آن­ها به رشد و تعالی معنوی رسیده­اند و محور وجودی آن­ها محور الله شده است، بهتر از هر کسی از وجود این نعمات الهی برخوردار شده اند و به مقام و منزلت الهی آن­ها واقف هستند. یکی از با ارزش­ترین انگیزه­ها­ی سفرهای زیارتی نیز قدردانی از همین منزلت الهی است. اولیاء­الله، گل سرسبد وجود عالم هستی برای حضور انسان خلق شده است تا همه­ی هنر خود را در آن به نمایش بگذارد. اگر صحنه­ی عالم را به زمین فوتبالی تشبیه کنیم، که تلاش و تکاپوی انسان­ها در آن، مانند تلاش بازیکنان فوتبال در نظر گرفته شود، اولیای الهی کسانی هستند که توانسته­اند با گل زدن، به موفقیت برسند و به عنوان آقای گل، این تلاش را به ثمر برسانند. بنابراین، می­توان گفت که عالم هستی برای به ظهور رسیدن آن­ها طراحی شده است و آن­ها گل سرسبد وجود هستند. رابطه­ی کتب آسمانی و اولیاء الهی بهترین کسانی که می­توانند از پیام­های آسمانی رمزگشایی کنند، اولیاءالله هستند. دلیل این که پیامبر اسلام(ص) به امت خود فرمودند دو امانت گرانبها برای شما به جا می­گذارم و این دو امانت را قرآن و عترت معرفی کردند، همین است. در حقیقت، دلیل این که ایشان ما را به عترت ارجاع داده­اند،‌ این است که آن‌ها بهتر از دیگران پیام‌های قرآن را درک می­کنند. قرآن قانون اساسی است و عترت کسانی هستند که این قانون را به خوبی درک و اجرا می‌کنند. باز هم می­توان از یک مثال استفاده کرد: رعد و برق ابتدا به مرتفع‌ترین بناها برخورد می‌کند و این بناها بیش از هر بنای دیگر جریان الکتریکی را جذب می­کنند. همه­ی ما نیز در معرض نور هدایت الهی هستیم؛ اما این نور بهتر از همه به مستعدترینهای ما اصابت و اثر می کند. انبیاء و اولیاء الهی بهترین دریافت کنندگان الهامات و معارف الهی هستند که آن­ها را درک می­کنند و از این طریق بهتر از دیگران از پیام­ها و تعالیم کتب آسمانی بهره­مند می­شوند. همان‌طور که یک مقاله­ی علمی برای کسانی بیشتر قابل استفاده است که با آگاهی­های قبلی خود، برای فهم آن آمادگی دارند. در مورد هدایت الهی هم همین‌طور است. انبیا و اولیا برای استفاده از کتب آسمانی آمادگی بیشتری دارند و گیرندگی آن‌ها از همه بالاتر است. وراثت رسالتی اولیاءالله در برخی از متون دینی، ائمه­ی معصومین(ع) وارثان انبیاء معرفی شده­اند. این وراثت، وراثت ژنتیکی نیست. در جنگهای قدیم، هر لشکری عَلَمی داشت که بر پا بودن آن، نشانه­ی پابرجایی این لشکر بود. به همین دلیل، علمدار نقش مهمی ایفا می­کرد. در همه­ی این جنگ­ها علمدار فرد از جان گذشته‌ای بود که بیش از همه در معرض خطر قرار داشت. علمدارها زودتر از سایر افراد لشکر کشته می‌شدند؛ اما افتخار لشکر بودند. اگر با کشته یا مجروح شدن علمدار، علم می‌افتاد، دوباره کسی آن را بلند می‌کرد و به این ترتیب، تعداد زیادی از علمدارها یکی پس از دیگری علم را برافراشته نگه می­داشتند. هر علمداری که پرچم علمدار قبلی را بلند می­کرد، وارث او بود. هر وارثی، رسالتی به عهده دارد. این وراثت، «وراثت رسالتی» است. ائمه­ی معصومین(ع) نیز در زنده نگه داشتن رسالت الهی وارث انبیا هستند؛ یعنی علمدار کمال هستند. در عصر ظهور هم عده ای وارث خیر و عده ای وارث شر هستند و هر کدام از ما به یک شکلی در برپایی علم حق یا باطل می توانیم علمدار باشیم و اثبات کنیم که وارث حسین‌ها هستیم یا وارث یزیدها. در این عصر، منجی موعود، اصلی­ترین علمدار جبهه­ی خیر و بهترین وارث انبیاء است. صراط بودن اولیاءالله برای انجام هر کاری باید به کاردان آن مراجعه کرد. در حقیقت، راه انجام کار، رجوع به همان کاردان است. اولیاء الهی کاردان راه کمال هستند که کوتاه‌ترین راه را نشان می‌دهند. صراط مستقیم، کوتاهترین فاصله بین بنده و خداوند است. وقتی امیرالمومنین(ع) می‌فرمایند "من صراط هستم" یا عیسی مسیح(ع) می‌فرمایند "من «در» هستم؛ تا چه کسی این در را بکوبد"، راهنمایی می­کنند که برای یافتن کوتاه­ترین راه (صراط مستقیم) باید از آن­ها تبعیت کرد. زیرا پیروی از بلد راه یعنی حرکت در راه. بدون هدایت بلد راه نمی­توان از رسیدن به مقصد از طریق کوتاه­ترین راه مطمئن بود. احتمال دارد کسی بدون این راهنمایی به مقصد برسد؛ اما وجود بلد راه، تضمین و ضمانت است. پس می­توانیم بگوییم بلد راه مساوی است با خود راه. همچنین می­توان به او «باب الله» هم گفت؛ زیرا از طریق او می­توان به حریم کمال وارد شد. این حدیث از امام رضا(ع) نقل شده است که خداوند فرمود: «کلمه «لا اله الا الله» دژ من است و هرکس وارد این دژ شود از عذاب من در امان است». سپس ایشان فرموده­اند: «این شروطی دارد و من یکی از آن شرط‌ها هستم». «لا اله الا الله» دژی است که هرکس به درک آن برسد، از عذاب دوری خداوند در امان می­ماند. اما ممکن است هر کسی به اشتباه گمان کند که به حقیقت «لا اله الا الله» دست یافته و به این دژ وارد شده است؛ در حالی که کمتر کسی داخل این دژ (دارای محور وجودی الله) است و آن را تشخیص می­دهد. امام که خود در این دژ قرار دارد، می فرماید از هدایت من کمک بگیر تا تو را به دژ الهی وارد کنم. عشق به اولیاء­الله هیچ انسانی نمی­تواند بدون عطف به تجلیات الهی به عشق الهی راه پیدا کند. زیرا تنها با عطف به تجلیات الهی، انسان از عطف به خود رها می­شود و قلب او آمادگی عشق الهی را خواهد یافت. هر یک از تجلیات الهی می­تواند این نقش را ایفا کند؛ اما از میان همه­ی موجودات عالم که تجلیات خداوند هستند، بعضی از آن­ها بیشتر جلوه­گری می­کنند و شاخص می­شوند. انسان­هایی که در مسیر کمال قدم بر می­دارند، همواره از رحمانیت خداوند بهره­مند می­شوند و هر چه این بهره­مندی بیشتر می­شود، انعکاس رحمت در وجود آن­ها نیز بیشتر می­شود و به این ترتیب، دلها را مجذوب خود می­کنند. اولیاء الله به عنوان شاخص ترین این افراد هستند که به دلیل انعکاس رحمت الهی، زیباترین تجلیات او بوده، عشق به آن­ها منجر به عشق الهی می­شود. لزوم شناخت اولیاءالله بدون شناسایی بلد راه و نقشه­ای که او برای پیمودن راه در اختیار می­گذارد، احتمال خطا بسیار است. بسیاری از انسان­ها در زندگی خود هدف کمال را انتخاب می­کنند؛ اما به دلیل این که دچار جهل هستند و الگوی مناسبی ندارند و یا در عمل از الگوهای حقیقی راه کمال تبعیت نمی­کنند، خداپرستان نادانی خواهند بود که به نام حق در مقابل حق می­ایستند. اولیای الهی ابر انسان­های معرفت­طلب تاریخ کمال بشر هستند که پیروان خود را از این خطر نجات می­دهند. هر کدام از ما که خود را «شیعه» می­نامیم، باید بدانیم که شیعه یعنی مشایعت کننده و پیرو. ما در صورتی شیعه­ی واقعی خواهیم بود که پای خود را جای پای معصومین (ع) بگذاریم و در صورتی از شفاعت آن­ها بهره­مند می­شویم که از آن­ها پیروی کرده باشیم. در عصر ظهور نیز تنها کسانی در جبهه­ی حق قرار می­گیرند که هدف و روش اولیاءالله را شناخته باشند و با رهروی در راه آن­ها و آشنایی با اندیشه و هدف منجی موعود بتوانند به تشخیص حق از باطل (که برای انسان­های نا آگاه دشوار است) دست یابند و به درکی رسیده باشند که به کمک آن بتوانند از تعالیم ولی عصر (عج) بهره­مند شوند و او را در رسیدن به اهداف الهی مشایعت کنند. بدون بصیرت و معرفت، همراهی با اولیاءالله ممکن نیست و جهل و نا آگاهی، از ما تنها سامری­ها، ابوسفیان­ها، ابن ملجم­ها، یزیدها و امثال این طاغوت­ها را به جا خواهد گذاشت. مقاله ای از کتاب ارزشمند چند مقاله دکتر محمدعلی طاهری بنیانگذار طب های مکمل ایرانی فرادرمانی و سایمنتولوژی
  • محمد ۱۳:۴۲ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۸
    0 0
    اصول کافی الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ الرَّبِیعِ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ‏ عَلَیْکُمْ بِالتَّفَقُّهِ فِی دِینِ اللَّهِ وَ لَا تَکُونُوا أَعْرَاباً فَإِنَّهُ مَنْ لَمْ یَتَفَقَّهْ فِی دِینِ اللَّهِ لَمْ یَنْظُرِ اللَّهُ إِلَیْهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ لَمْ یُزَکِّ لَهُ عَمَلا الکافی جلد ‏1، صفحه 30 و 31 ترجمه : مفضل گوید از امام صادق علیه السلام شنیدم که میفرمود: بر شما باد که در دین خدا دانشمند شوید و صحراگرد نباشید زیرا آنکه در دین خدا دانشمند نشود خدا روز قیامت باو توجه نکند و کردارش را پاکیزه نشمارد. اصول کافى-ترجمه مصطفوى، جلد‏1، صفحه 36 وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ رَفَعَهُ قَالَ‏ قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ ع یَا مَعْشَرَ الْحَوَارِیِّینَ لِی إِلَیْکُمْ حَاجَةٌ اقْضُوهَا لِی قَالُوا قُضِیَتْ حَاجَتُکَ یَا رُوحَ اللَّهِ فَقَامَ فَغَسَلَ أَقْدَامَهُمْ فَقَالُوا کُنَّا نَحْنُ أَحَقَّ بِهَذَا یَا رُوحَ اللَّهِ فَقَالَ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِالْخِدْمَةِ الْعَالِمُ إِنَّمَا تَوَاضَعْتُ هَکَذَا لِکَیْمَا تَتَوَاضَعُوا بَعْدِی فِی النَّاسِ کَتَوَاضُعِی لَکُمْ ثُمَّ قَالَ عِیسَى ع بِالتَّوَاضُعِ تُعْمَرُ الْحِکْمَةُ لَا بِالتَّکَبُّرِ وَ کَذَلِکَ فِی السَّهْلِ یَنْبُتُ الزَّرْعُ لَا فِی الْجَبَل‏ الکافی جلد ‏1، صفحه 36 و 37 باب صفة العلماء ترجمه : امام علیه السلام از عیسى بن مریم نقل میکند که او گفت: اى گروه حواریون: مرا بشما حاجتى است، آن را برآورید: گفتند حاجتت رواست یا روح اللَّه! پس برخاست و پاهاى ایشان را بشست، آنها گفتند: ما بشستن سزاوارتر بودیم یا روح اللَّه فرمود: همانا سزاوارترین مردم بخدمت نمودن عالمست من تا این اندازه تواضع کردم تا شما پس از من در میان مردم چون من تواضع کنید سپس عیسى علیه السلام فرمود: بناى حکمت بوسیله تواضع ساخته شود نه بوسیله تکبر چنان که زراعت در زمین نرم میروید نه در کوه. اصول کافى-ترجمه مصطفوى، جلد 1، صفحه 45 و 46 عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِیِّ عَنْ شَرِیفِ بْنِ سَابِقٍ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ أَبِی قُرَّةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ قَالَتِ الْحَوَارِیُّونَ لِعِیسَى یَا رُوحَ اللَّهِ مَنْ نُجَالِسُ قَالَ مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اللَّهَ رُؤْیَتُهُ وَ یَزِیدُ فِی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ وَ یُرَغِّبُکُمْ فِی الْآخِرَةِ عَمَلُه‏ الکافی جلد ‏1، صفحه 39 باب صفة العلماء ترجمه : رسول خدا فرمود: حواریین بعیسى علیه السلام گفتند یا روح اللَّه با که بنشینیم فرمود: با کسى که‏ دیدارش شما را بیاد خدا اندازد و سخنش دانشتان را زیاد کند و کردارش شما را بآخرت تشویق کند. اصول کافى-ترجمه مصطفوى، جلد ‏1، صفحه 48 و 49 عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَیْمُونٍ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ‏ جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا الْعِلْمُ قَالَ الْإِنْصَاتُ قَالَ ثُمَّ مَهْ قَالَ الِاسْتِمَاعُ قَالَ ثُمَّ مَهْ قَالَ الْحِفْظُ قَالَ ثُمَّ مَهْ قَالَ الْعَمَلُ بِهِ قَالَ ثُمَّ مَهْ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ نَشْرُه‏ اصول کافى-ترجمه مصطفوى جلد 1، صفحه 48 ترجمه : مردى خدمت رسول خدا آمد و گفت: یا رسول اللَّه علم چیست؟ فرمود: سکوت کردن، گفت سپس چه؟ فرمود: گوش فرادادن، گفت سپس چه؟ فرمود: حفظ کردن، گفت سپس چه؟ فرمود بآن عمل کردن، گفت سپس چه اى رسول خدا: فرمود: انتشارش دادن‏ اصول کافى-ترجمه مصطفوى، جلد 1، صفحه 61 عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ‏ زَیْدٍ الشَّحَّامِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع‏ فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ‏ قَالَ قُلْتُ مَا طَعَامُهُ قَالَ عِلْمُهُ الَّذِی یَأْخُذُهُ عَمَّنْ یَأْخُذُه‏ الکافی جلد 1، صفحه 49 و 50 باب النوادر زید شحام از امام باقر در باره گفتار خداى عز و جل (24 سوره 80) باید انسان بخوراک خویش نظر داشته باشد، پرسید معنى خوراک چیست؟ فرمود: علمى را که فرا میگیرد نظر کند از که فرا میگیرد. اصول کافى-ترجمه مصطفوى، جلد ‏1، صفحه 63 مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی نَجْرَانَ قَالَ‏ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ التَّوْحِیدِ فَقُلْتُ أَتَوَهَّمُ شَیْئاً فَقَالَ نَعَمْ غَیْرَ مَعْقُولٍ وَ لَا مَحْدُودٍ فَمَا وَقَعَ وَهْمُکَ عَلَیْهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَهُوَ خِلَافُهُ لَا یُشْبِهُهُ شَیْ‏ءٌ وَ لَا تُدْرِکُهُ الْأَوْهَامُ کَیْفَ تُدْرِکُهُ الْأَوْهَامُ وَ هُوَ خِلَافُ مَا یُعْقَلُ وَ خِلَافُ مَا یُتَصَوَّرُ فِی الْأَوْهَامِ إِنَّمَا یُتَوَهَّمُ شَیْ‏ءٌ غَیْرُ مَعْقُولٍ وَ لَا مَحْدُود الکافی جلد ‏1، صفحه 82 باب إطلاق القول بأنه شی‏ء ترجمه : ابن ابى نجران گوید: از امام جواد (ع) راجع بتوحید سؤال کردم و گفتم: میتوانم خدا را چیزى تصور کنم؟ فرمود: آرى ولى چیزى که حقیقتش درک نمیشود و حدى ندارد زیرا هر چیز که در خاطرت در آید خدا غیر او باشد، چیزى مانند او نیست و خاطرها او را درک نکنند، چگونه خاطرها درکش کنند در صورتى که او بر خلاف آنچه تعقل شود و در خاطر نقش بندد میباشد، در باره خدا تنها همین اندازه بخاطر گذرد: «چیزى که حقیقتش درک نشود و حدى ندارد». اصول کافى-ترجمه مصطفوى جلد ‏1، صفحه 109 عدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ بْنِ قَیْسِ بْنِ سِمْعَانَ بْنِ أَبِی رُبَیْحَةَ مَوْلَى رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ‏ سُئِلَ‏ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع بِمَ عَرَفْتَ رَبَّکَ قَالَ بِمَا عَرَّفَنِی نَفْسَهُ قِیلَ وَ کَیْفَ عَرَّفَکَ نَفْسَهُ قَالَ لَا یُشْبِهُهُ صُورَةٌ وَ لَا یُحَسُّ بِالْحَوَاسِّ وَ لَا یُقَاسُ بِالنَّاسِ قَرِیبٌ فِی بُعْدِهِ بَعِیدٌ فِی قُرْبِهِ فَوْقَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ لَا یُقَالُ شَیْ‏ءٌ فَوْقَهُ أَمَامَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ لَا یُقَالُ لَهُ أَمَامٌ دَاخِلٌ فِی الْأَشْیَاءِ لَا کَشَیْ‏ءٍ دَاخِلٍ فِی شَیْ‏ءٍ وَ خَارِجٌ مِنَ الْأَشْیَاءِ لَا کَشَیْ‏ءٍ خَارِجٍ مِنْ شَیْ‏ءٍ- سُبْحَانَ مَنْ هُوَ هَکَذَا وَ لَا هَکَذَا غَیْرُهُ وَ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ مُبْتَدَأ الکافی جلد ‏1، صفحه 85 و 86 باب أنه لا یعرف إلا به از امیر المؤمنین (ع) سؤال شد که پروردگارت را بچه شناختى؟ فرمود: بآنچه خودش خود را برایم معرفى کرده. عرض شد: چگونه خودش را بتو معرفى کرده؟ فرمود: هیچ صورتى شبیه او نیست و بحواس درک نشود و بمردم سنجیده نشود، در عین دورى نزدیکست و در عین نزدیکى دور (با آنکه از رگ گردن به بندگانش نزدیکتر است، بندگان در نهایت پستى و او در نهایت علو است) برتر از همه چیز است و گفته نشود چیزى برتر از اوست، جلو همه چیز است و نتوان گفت جلو دارد (پس بودنش بمعنى تقدم رتبه و علت بودن اوست نه جلو بودن مکانى) در اشیاء داخل است نه مانند داخل بودن چیزى در چیزى (بلکه بمعنى احاطه علم و تدبیر و فیضش باجزاء ممکنات) از همه چیز خارجست نه مانند چیزى که از چیزى خارج باشد (بلکه بمعنى شباهت نداشتنش بهیچ چیز) منزه است آنکه چنین است و جز او چنین نیست، و او سر آغاز همه چیز است. اصول کافى-ترجمه مصطفوى جلد ‏1، صفحه 115 عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى بْنِ عُبَیْدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ وَ عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ‏ مَنْ عَبَدَ اللَّهَ بِالتَّوَهُّمِ فَقَدْ کَفَرَ وَ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ دُونَ الْمَعْنَى فَقَدْ کَفَرَ وَ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ وَ الْمَعْنَى فَقَدْ أَشْرَکَ وَ مَنْ عَبَدَ الْمَعْنَى بِإِیقَاعِ الْأَسْمَاءِ عَلَیْهِ بِصِفَاتِهِ الَّتِی وَصَفَ بِهَا نَفْسَهُ فَعَقَدَ عَلَیْهِ قَلْبَهُ وَ نَطَقَ بِهِ لِسَانُهُ فِی سَرَائِرِهِ وَ عَلَانِیَتِهِ فَأُولَئِکَ أَصْحَابُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع حَقّاً وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا ترجمه : امام صادق (ع) فرمود: کسى که خدا را از روى خیال خود پرستد کافر است، کسى که تنها نام خدا را بدون صاحب نام پرستد کافر است کسى که نام و صاحب نام را با هم پرستد مشرک است، کسى که صاحب نام را پرستد و با صفاتى که خود را بآن ستوده نامها را هم بر آن تطبیق کند و دل بدان محکم کند و در نهان و آشکارش بزبان آورد اینها اصحاب حقیقى امیر المؤمنین (ع) میباشند اصول کافى-ترجمه مصطفوى جلد 1، صفحه 116 و 117 عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ‏ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ وَ اشْتِقَاقِهَا اللَّهُ مِمَّا هُوَ مُشْتَقٌّ قَالَ فَقَالَ لِی یَا هِشَامُ اللَّهُ مُشْتَقٌّ مِنْ إِلَهٍ وَ الْإِلَهُ یَقْتَضِی مَأْلُوهاً وَ الِاسْمُ غَیْرُ الْمُسَمَّى فَمَنْ عَبَدَ الِاسْمَ دُونَ الْمَعْنَى فَقَدْ کَفَرَ وَ لَمْ یَعْبُدْ شَیْئاً وَ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ وَ الْمَعْنَى فَقَدْ کَفَرَ وَ عَبَدَ اثْنَیْنِ وَ مَنْ عَبَدَ الْمَعْنَى دُونَ الِاسْمِ فَذَاکَ التَّوْحِیدُ أَ فَهِمْتَ یَا هِشَامُ قَالَ فَقُلْتُ زِدْنِی قَالَ إِنَّ لِلَّهِ تِسْعَةً وَ تِسْعِینَ اسْماً فَلَوْ کَانَ الِاسْمُ هُوَ الْمُسَمَّى لَکَانَ کُلُّ اسْمٍ مِنْهَا إِلَهاً وَ لَکِنَّ اللَّهَ مَعْنًى یُدَلُّ عَلَیْهِ بِهَذِهِ الْأَسْمَاءِ وَ کُلُّهَا غَیْرُهُ یَا هِشَامُ الْخُبْزُ اسْمٌ لِلْمَأْکُولِ وَ الْمَاءُ اسْمٌ لِلْمَشْرُوبِ وَ الثَّوْبُ اسْمٌ لِلْمَلْبُوسِ وَ النَّارُ اسْمٌ لِلْمُحْرِقِ أَ فَهِمْتَ یَا هِشَامُ فَهْماً تَدْفَعُ بِهِ وَ تُنَاضِلُ بِهِ أَعْدَاءَنَا وَ الْمُتَّخِذِینَ مَعَ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ غَیْرَهُ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَقَالَ نَفَعَکَ اللَّهُ بِهِ وَ ثَبَّتَکَ یَا هِشَامُ قَالَ هِشَامٌ فَوَ اللَّهِ مَا قَهَرَنِی أَحَدٌ فِی التَّوْحِیدِ حَتَّى قُمْتُ مَقَامِی هَذَا الکافی جلد ‏1 صفحه 87 باب المعبود ترجمه : هشام بن حکم گوید از حضرت صادق راجع باسماء خدا و اشتقاق آنها پرسیدم که اللَّه از چه مشتق است؟ فرمود: از «الاه» و اله مألوهى (آنکه پرستشش کنند) لازم دارد و نام غیر صاحب نام است، کسى که نام را بدون صاحب نام پرستد کافر است و چیزى نپرستیده، و هر که نام و صاحب نام را پرستد کافر است و دو چیز پرستیده و هر که صاحب نام را پرستد نه نام را این یگانه‏پرستى است، اى هشام فهمیدى عرضکردم: بیشتر بفرمائید. فرمود: خدا را نود و نه نام است؟ اگر هر نامى همان صاحب نام باشد باید هر کدام از نامها معبودى باشند، ولى خدا خود معنائى است که این نامها بر او دلالت کنند و همه غیر خود او باشند، اى هشام کلمه خبز (نان) نامى است براى خوردنى و کلمه ماء (آب) نامى است براى آشامیدنى و کلمه ثوب (لباس) نامى است براى پوشیدنى و کلمه نار (آتش) نامى است براى سوزنده، اى هشام طورى فهمیدى که بتوانى دفاع کنى و در مبارزه با دشمنان ما و کسانى که همراه خدا چیز دیگرى پرستند پیروز شوى، عرض کردم آرى، فرمود: اى هشام خدایت بدان سود دهد و استوارت دارد. هشام گوید: از زمانى که از آن مجلس برخاستم تا امروز کسى در مباحثه توحید بر من غلبه نکرده است. اصول کافى-ترجمه مصطفوى جلد 1، صفحه 117 عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ رَفَعَهُ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ‏ قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع أَ کَانَ اللَّهُ وَ لَا شَیْ‏ءَ قَالَ نَعَمْ کَانَ وَ لَا شَیْ‏ءَ قُلْتُ فَأَیْنَ کَانَ یَکُونُ قَالَ وَ کَانَ مُتَّکِئاً فَاسْتَوَى جَالِساً وَ قَالَ أَحَلْتَ یَا زُرَارَةُ وَ سَأَلْتَ عَنِ الْمَکَانِ إِذْ لَا مَکَان‏ الکافی جلد ‏1 صفحه 90 باب الکون و المکان ترجمه : زراره گوید بحضرت باقر (ع) عرضکردم: آیا خدا بوده و چیزى نبوده فرمود: آرى خدا بوده چیزى نبوده، گفتم: پس کجا بوده؟ حضرت تکیه کرده بود، راست نشست و فرمود: سخن محالى گفتى اى زراره، چون از مکان لا مکان پرسیدى. اصول کافى-ترجمه مصطفوى جلد ‏1 صفحه 122 مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی هَاشِمٍ الْجَعْفَرِیِّ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ‏ سَأَلْتُهُ عَنِ اللَّهِ هَلْ یُوصَفُ فَقَالَ أَ مَا تَقْرَأُ الْقُرْآنَ قُلْتُ بَلَى- الکافی، ج‏1، ص: 99 قَالَ أَ مَا تَقْرَأُ قَوْلَهُ تَعَالَى- لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ قُلْتُ بَلَى قَالَ فَتَعْرِفُونَ الْأَبْصَارَ قُلْتُ بَلَى قَالَ مَا هِیَ قُلْتُ أَبْصَارُ الْعُیُونِ فَقَالَ إِنَّ أَوْهَامَ الْقُلُوبِ أَکْبَرُ مِنْ أَبْصَارِ الْعُیُونِ فَهُوَ لَا تُدْرِکُهُ الْأَوْهَامُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَوْهَام‏ الکافی جلد ‏1، صفحه 98 و 99 فی قوله تعالى لا تدرکه الأبصار و هو یدرک الأبصار ترجمه : ابو هاشم گوید: بامام رضا (ع) عرض کردم: میتوان خدا را توصیف نمود؟ فرمود: مگر قرآن نمیخوانى؟ عرض کردم: چرا فرمود: مگر نخوانده‏ئى گفته خداى تعالى را «أبصار درکش نکنند و او ابصار را درک کند» گفتم: چرا، فرمود: میدانید ابصار چیست؟ گفتم دیدن بچشمها، فرمود: خاطرات دلها از بینائى چشمها قویتر است، خاطرات او را درک نکنند و او خاطرات را درک کند. اصول کافى-ترجمه مصطفوى جلد 1، صفحه 133 مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْقَاسِمِ أَبِی هَاشِمٍ الْجَعْفَرِیِّ قَالَ‏ قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع- لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ فَقَالَ یَا أَبَا هَاشِمٍ أَوْهَامُ الْقُلُوبِ أَدَقُّ مِنْ أَبْصَارِ الْعُیُونِ أَنْتَ قَدْ تُدْرِکُ بِوَهْمِکَ السِّنْدَ وَ الْهِنْدَ وَ الْبُلْدَانَ الَّتِی لَمْ تَدْخُلْهَا وَ لَا تُدْرِکُهَا بِبَصَرِکَ وَ أَوْهَامُ الْقُلُوبِ لَا تُدْرِکُهُ فَکَیْفَ أَبْصَارُ الْعُیُون الکافی ج‏1 99 فی قوله تعالى لا تدرکه الأبصار و هو یدرک الأبصار ترجمه : ابو هاشم گوید: بحضرت جواد (ع) آیه «لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ» را عرض کردم، فرمود: اى ابا هاشم خاطره دلها دقیقتر از بینائى چشمهاست، زیرا تو گاهى با خاطره دلت سند و هند و شهرهائى که بآنها نرفته‏اى درک میکنى ولى با چشمت درک نمیکنى، خاطره دلها خدا را درک نکنند تا چه رسد ببینائى چشمها. اصول کافى-ترجمه مصطفوى جلد 1، صفحه 133 محَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ‏ قَالَ لِی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع یَا أَبَا حَمْزَةَ إِنَّ اللَّهَ لَا یُوصَفُ بِمَحْدُودِیَّةٍ عَظُمَ رَبُّنَا عَنِ الصِّفَةِ فَکَیْفَ یُوصَفُ بِمَحْدُودِیَّةٍ مَنْ لَا یُحَدُّ وَ لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیر الکافی جلد ‏1، صفحه 100 باب النهی عن الصفة بغیر ما وصف به نفسه تعالى ترجمه : ابو حمزة گوید: امام چهارم (ع) بمن فرمود: اى ابا حمزة: همانا خدا بهیچ محدودیتى توصیف نشود، پروردگار ما بزرگتر از وصف است، چگونه بمحدودیت وصف شود آنکه حدى ندارد بینائیها او را درک نکنند و او بینائیها را درک کند و او لطیف و آگاهست‏ اصول کافى-ترجمه مصطفوى جلد ‏1، صفحه 135 مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ رِبْعِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ‏ إِنَّ اللَّهَ لَا یُوصَفُ وَ کَیْفَ یُوصَفُ وَ قَدْ قَالَ فِی کِتَابِهِ- وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ‏ فَلَا یُوصَفُ بِقَدَرٍ إِلَّا کَانَ أَعْظَمَ مِنْ ذَلِک‏ الکافی جلد ‏1 صفحه 103 باب النهی عن الصفة بغیر ما وصف به نفسه تعالى ترجمه : امام صادق علیه السلام فرمود: همانا خدا را توصیف نتوان کرد چگونه توان توصیفش نمود که در کتابش فرماید: (91 سوره 6) خدا را چنان که شأن اوست نشناختند، پس خدا با هیچ مقیاسى توصیف نشود جز آنکه بزرگتر از آنست. اصول کافى-ترجمه مصطفوى جلد ‏1 صفحه 138
  • رضا ۰۳:۵۹ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۷
    0 0
    لطفاً این مکان را کرسی آزاد اندیشی واقعی قرار دهید و نظرات مخالفان آقای نصیری و موافقان حکمت و عرفان را هم درست قرار دهید، اگر متعصب نیستید...

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس